غزل صلح

شاعر : جواد مهدی پور

غزل صلح نوشتم که دگر جنگ بس است
قاضی از اول این غائله ها دادرس است

کار تاجر شده دزدی ز سهام دگران
روزها دزد زیاد است که بعضی عسس است

چشم وا کن که من از نوع نگاهت مستم
قلب من با همه ی فاصله در تیر رس است

من به گیسوی تو دل بسته ام از اول صبح
عشق زیبای تو بر جان و دل من نفس است

طور سینای من آغوش دلارای تو است
آتش عشق من از شعله ی سرخ قبس است

حرف بسیار مزن مغز تهی می ماند
حرف یک بار بس است داخل هر خانه کس است