ویژه نامه ولادت امام حسن عسگری علیه السلام

به مناسبت ولادت با سعادت امام حسن عسگری علیه السلام اشعاری از شاعران معاصر کشورمون رو برای شما عزیزان آماده کرده ایم. امیدواریم که از خواندن اشعار لذت ببرید

مقتدای سرو - محمود ژولیده

فصل ساغری - حسن فطرس

کیستم من - غلامرضا سازگار

کرم نما و فرود آ - محمد بیابانی

مسیح آل محمد - یوسف رحیمی

حقیقت غدیر خم - سید رضا مؤید

آب جاری کویر خشکسالی - صالحی

عیسای آل مصطفی - محمد بختیاری

شاهکار قلم صنع الهی - غلامرضا سازگار

بی تو خورشید خریدار ندارد - محمود ژولیده

ای امتداد چشمه تطهیر - محمد سعید میرزایی

گوهر ده یم نور و یم یک گوهر پاک - غلامرضا سازگار

گوهر ده یم نور و یم یک گوهر پاک - غلامرضا سازگار

گوهر ده یم نور و یم یک گوهر پاک

شاعر : غلامرضا سازگار

می وزد طرفه نسیمی که دم روحانیست
همه جا جلوه یار و همه جا نورانیست

شب وجد و شب شادی شب مدحت خوانیست
هشتمین روز همایون ربیع الثانیست

 

از محیط عظمت گوهر زهرا آمد
البشاره حسن دیگر زهرا آمد

 

آمد از برج ولایت قمر یازدهم
یا ز دریای امامت گهر یازدهم

یاز سینای نبوت شجر یازدهم
حجت یازدهم دادگر یازدهم

 

خرم این گلشن توحید و گل یاسمنش
می برد دل زهمه حسن حسن در حسنش

 

کبریا وجه و نبی صورت و حیدر سیرت
حسنی حسن و حسینی دم و زهرا عصمت

یازده ماه به یک آینه در یک صورت
عجبا یک پسر و این همه مجد و عظمت

 

خاکیان مژده که امروز درخشید به خاک
گوهر ده یم نور و یم یک گوهر پاک

 

این پسر کیست که پیر خردش خاک در است
به خدا از همه خوبان جهان خوبتر است

این پسر آینه طلعت خیر البشر است
بشنوید این پدر حجت ثانی عشر است

 

صلوات همه بر ماه جمال پدرش
پدر و مادر من باد فدای پسرش

 

عسکر او ملک و حوری و جن و بشرند
پرتویی از رخ او اختر و شمس و قمرند

خلق عالم به گدایی درش مفتخرند
همه خوبان جهان منتظر منتظَرند

 

منتظر کیست همان حجت ثانی عشر است
یوسف فاطمه مهدی خلف این پسر است

 

این پسر والی شهر قدر و ملک قضاست
این پسر عیسی جان با نفس روح فزاست

این پسر شافع و فریاد رس روز جزاست
این گل باغ علی بن جواد بن رضاست

 

روز حق حسن نبی بازوی حیدر دارد
آنچه خوبان همه دارند فزونتر دارد

 

اهل معنی ولیّ ذوالمننش می خوانند
اختران جمله مه انجمنش می خوانند

عارفان واقف سر و علنش می خوانند
پای تا سر همه حسن حسنش می خوانند

 

سر و قد ماه جبین گلرخ و شیرین دهن است
حسن است این حسن است این حسن است این حسن است

 

دیده را فیض ملاقات حق از دیدارش
مهر افتاده به خاک قدم زوارش

همه دم ذکر خدا بر لب گوهر بارش
همه جا سامره با یاد گل رخسارش

 

ملک پهناور هستی به قدومش گلشن
دیده حضرت هادی به جمالش روشن

 

ای دل اهل ولا زائر سامرایت
کعبه خلق جهان روی جهان آرایت

حسن و حسن ز پا تا سر و سر تا پایت
فرش از بال ملائک حرم زیبایت

 

ای همه خلق جهان سائل لطف و کرمت
شود آیا که برم سجده به خاک حرمت

 

کیستی تو پسر فاطمه زهرایی
نبوی خلق و علی خوی و حسن سیمایی

جلوه سیزدهم یازدهم مولایی
حسن عسگری و گوهر ده دریایی

 

مکتبت بندگی و دوستی ات هم عهدی است
پدرت هادی و فرزند عزیزیت مهدی است

 

من کیم بنده آلوده دربار توام
گنهم کرده گرفتار و گرفتار توام

با دو دست تهی خویش خریدار توام
چه کنم تو گل من هستی و من خار توام

 

دوست دارم که به جز دوست خطابم نکنی
بپذیری و بخوانی و جوابم نکنی

 

نگهی بر من و بر دیده گریانم کن
نظری بر دل و بر حال پریشانم کن

غرق عصیانم،غرق یم غفرانم کن
بلکه با خاک درت پاک ز عصیانم کن

 

هرکه ام هر چه بدم میثم این در گاهم
ذاکرم ذاکر اولاد رسول اللهم

بی تو خورشید خریدار ندارد - محمود ژولیده

بی تو خورشید خریدار ندارد

شاعر : محمود ژولیده

از ازل آب و گلم گفت : که من کوثری ام
فاطمی دین و حسینی ، حسنی ، حیدری ام

همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا این است
که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام

سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند
که مسلمان مرام حسن عسگری ام

چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد ؟
چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام ؟

من که مجنونم و آشفته – تورا می خوانم
سربازار غمت-یوسف من – مشتری ام

به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من
تا صف حشر بگویم که علی اکبری ام

 

آری آری بخدا کف زدن اینجاست حلال
که حسن داده مرا وعده دیدار و وصال

 

آسمان مهر وتولای تو داردآقا
عرش درسینه تمنای تو دارد آقا

حور و قلمان بهشت اند گدای نفست
باغ رضوان سر سودای تو دارد آقا

از شعاع افق چشم تو بالاتر چیست؟
ماه سودای قدم های تو دارد آقا

هل اتا آید وآقایی تو می خواند
جبرئیل آیت غرای تو دارد آقا

عرصه محشر وآغاز شفاعت از توست
عالمی حسرت فردای تو دارد آقا

گوشه صحن وسرایت ، حرم آل عباست
خاک سرداب گل پای تو دارد آقا

 

زیر پایت نظر افکن که تماشا دارد
دل آواره به خاک قدمت جا دارد

 

وای اگر جلوه کنی ! – جلوه نکرده این است
هرچه خون است به پای علمت می ریزد

بی تو خورشید خریدار ندارد یعنی ،
هرچه نور است ز عرش حرمت می ریزد

عمر نوح ای همه روح – تو را لازم نیست
کشتی نوح از این عمر کمت می ریزد

از دل خسته خداوند نگیرد غم تو
که سرور از دل دریای غمت می ریزد

دست خالی نرود هیچکس از درگه تو
از تهیدستی سائل درمت می ریزد

 

تو اباالمهدی زهرایی و دوم حسنی
مجتبای دگر فاطمه – آقای منی

 

تاکه من چون حسن عسگری آقا دارم
ز عیار گل دلبر دل زیبا دارم

زندگی زیر لوایش چه صفایی دارد !
روزگار خوشی از این قد و بالا دارم

با محبت تر از این جمله ندارم در دل
که به بالای سرم مثل تو بابا دارم

به وجود تو امام حسن عسگری است
که به کنعان دلم یوسف زهرا دارم

ای بنازم به مقامت که امانت دار
من امان نامه ز امضای تولا دارم

حاجت روی جگر گوشه تو ما را کشت
ای بسا دست توسل به تو مولا دارم

 

مادرت منتظر آمدن مهدی توست
صبح میلاد تو هنگامه هم عهدی توست

 

سامرا خاک گل ماست خدا می داند
خاک من از گل مولاست خدا می داند

نظر از سامره بردار دلم را بنگر
حرم عسگری اینجاست خدا می داند

نه من از کوی تو دورم به همین منزل چند
بعد منزل نه به اینهاست خدا می داند

حج تویی کعبه تویی در دل من خانه توست
طوف کوی تو مهیاست خدا می داند

حرم و گنبد و گلدسته تو در عرش است
عرش زوار دل ماست خدا می داند

طلب و دعوت و همت همگی نزد شماست
ورنه دل قافله پیماست خدا می داند

 

بین مانیست کمی فاصله یابن الهادی
جز من و گرد همین قافله یابن الهادی

ای امتداد چشمه تطهیر - محمد سعید میرزایی

ای امتداد چشمه تطهیر

شاعر : محمد سعید میرزایی

کی می‌شود به سامره در «سرّ من رای»
گویم به هادی و تو سلامٌ علیکما

تا روز مرگ جان بدهم در ولایتان
حبّ شما طلب بکنم روزی از خدا

در فضل «ابومحمّد»‌ی ای چشمه کرم
«ابن الرضا»ست شهرتت ای معدن سخا!

صاحب لوای عسگر دین است باب تو
ای مادر عفیفه تو «سوسنِ» حیا

ای همچو بومسیلمه کذاب، خصم تو
تو از کجا و مدّعی جاهل از کجا؟

ای آفتاب یازدهم، سرّ احمدی
ای نورِ از سلاله خورشیدِ انّما

ای وارث ودیعه زهرا، امام نور
ای امتداد چشمه تطهیر تا شما

امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست
فرزند نور، ای پسرت حجت خدا!

در پشت ابر، ماه تمام تو تا به کی؟
با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟

أین الامام؟ یا حسن عسگری، دخیل
در انتظار سامره توست، کربلا ...

عیسای آل مصطفی - محمد بختیاری

عیسای آل مصطفی

شاعر : محمد بختیاری

از عرش دارد می‌رسد فصل بهارم
كم كم پر از خورشید خواهد شد دیارم

از عرش دارد می‌رسد پیكی خدایی
از عرش دارد می‌رسد دار و ندارم

یك عمر در دست خودم در حبس بودم
امشب نگاهش می‌شود راه فرارم

امید بستم بر كرامت‌های چشمش
بلكه كمی رونق بگیرد كار و بارم

من هرچه را دارم به دست دوست دادم
شكر خدا كه بعد از این بی‌اختیارم

 

از آسمان نور هدی آمد ، مبارك
عیسای آل مصطفی آمد مبارك

 

ما اهل بارانیم و اهل روضه‌هائیم
عمری است محتاج گداهای شمائیم

آواره‌های كوچه‌ی حُسن بهاریم
كاسه به دست سفره‌های هل‌اتائیم

از روز اول خادم این خانه هستیم
تا شام آخر هم مقیم این حرائیم

ما نسل در نسل عاشق این خانواده
دیوانه‌وار از عالم و آدم جدائیم

وقتی كراماتِ نگاهت شامل ماست
یعنی كه در هفت آسمان مشكل‌گشائیم

 

از اولش هم قلب ما دست شما بود
توفیق ما و سلب ما دست شما بود

 

شكر خدا كه عاشقی درمان ندارد
این قصه‌ی شاه و گدا پایان ندارد

شكر خدا كه عاشق این خانواده
شرمندگی دارد ولی عصیان ندارد

فرع تولی و تبری اصل دین است
ایمانِ بی این خانواده جان ندارد

چشمی كه ابری شد از این دریای جوشان
در روز محشر لحظه‌ی گریان ندارد

دست كسی بر دامن فهم شما نیست
این نردبان‌ها پله‌ی آسان ندارد

 

ای خلقت آدم طفیلی وجودت
هفت آسمان محتاج بارش‌های جودت

 

امشب بیا رحمی به حال این گدا كن
بی‌آبرویی را مقیم این حرا كن

ابری بیاور بر سر چشم خسیسم
با دست باران درد دل‌ها را دوا كن

یك قطره از نور كراماتت بپاش و
این دفعه ما را حُر دشت روضه‌ها كن

دلبستگی‌های مرا از من بگیر و
بر چشم‌های خود اسیر و مبتلا كن

یك صبح با جادوی چشمت این گدا را
از جمله‌ی همسایه‌های سامرا كن

 

گرچه به ظاهر از خداوندی جدائید
آئینه در آئینه تكرار خدائید