زندگینامه علیرضا قزوه

"برای جستجو در اشعار علیرضا قزوه کلیک کنید"

علیرضا قزوه

علیرضا قزوه متولد 1342 در شهرستان گرمسار است. تا دیپلم تجربی را در این شهر سپری کرد و بعد برای ادامه تحصیل به قم رفت و تا سال 1369 در این شهر بود. لیسانس حقوق قضایی خود را از دانشگاه قم گرفت و تحصیلات تکمیلی خود را در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی در مقطع فوق لیسانس و فیلولوژی از دانشگاه دولتی ملی تاجیکستان در مقطع دکتری ادامه داد. ایشان با راه اندازی نخستین جشنواره شعر فجر قدمی جدی برای معرفی و ارتقاء شعر ایران برداشته است. از قزوه حدود 40 کتاب شعر و نقد و سفرنامه و نثر و تحقیق به چاپ رسیده است. آثار شعر و نثر این شاعر در کتابهای درسی نیز به چاپ رسیده است. ضمن آن که اشعاری از این شاعر در دفترهای مستقل و جمعی به بیش از ده زبان زنده دنیا ترجمه شده است. وی همچنین سفرهای فرهنگی و شعرخوانی به چندین کشور دنیا داشته است.

  اشعار علیرضا قزوه

نام تو کنار اربعین گل کرد

 

شب رفتنی است و راه ما روشن

آیینه ی مهر و ماه ما روشن


تردید مکن که آفتاب این جاست

عباس و شریعه و عطش با ماست

از حرمله ها مترس

آب این جاست

ما روشن و راه آبها روشن



از سنگ هراس نیست گلها را

از خاردلان و سنگ اندازان

با این همه شمر و ابن سعد

اما

نام تو کنار اربعین گل کرد

نام تو کنار کربلا روشن



کشتند تو را به جرم بی جرمی

نام تو چقدر گشت

چرخاچرخ

نام تو چو نور در زمان چرخید

چون خورشیدی در آسمان چرخید

تو چرخ زدی

برون شدی از خویش

بر نیزه سر تو بود

یا خورشید؟

ای مثل تلاوت دعا پر نور

ای مثل تبسّم خدا روشن



از حرمله نمازخوان فریاد

از فتنه گر دروغ باف افسوس

یاران جمل سوار کوته بین

طلحه شده اند در مصاف ...

افسوس!

در خانه ی عنکبوتی شیطان

مانند کلافه در کلاف

افسوس!

بوزینه ی روزگار بازیگر

میرآخور فتنه اند این خواران

بی پرده شدند و بی نسب

هیهات!

افتاده میان چاه شب

هیهات!

ناچار مرید شب شدند اینان

یاران ابولهب شدند اینان

اما پسر بهار بودی تو

چون غیرت ذوالفقار بودی تو

راه تو چو راه مرتضی پر نور


نام تو چو نام مصطفی، روشن!

اذان به وقت گلوی بریده

 

به بام بر شده ام از سپیده ی تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم


اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد
غزل غزل شده ام تا قصیده ی تو بگویم


غزل غزل شده ام ای شهید عشق که چون گل

ز عاشقان گریبان دریده ی تو بگویم


هزار مرتبه آتش شدم نشد که غروبی

زخیمه های به آتش کشیده تو بگویم....


به بام برشده ام با عقیق، آینه، سبزه

مگر ز دیدن ماه ندیده ی تو بگویم


به بام بر شده ام تشنه ، با صدای بریده

اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم

نشستم با شراب و شاهد و پیمانه در مسجد

 

به جای زاهدان با جانماز و شانه در مسجد
نشستم با شراب و شاهد و پیمانه در مسجد

نشستم با همه بدنامی ام نزدیک محرابی
بنا کردم کنار منبری میخانه در مسجد
 
موذن گفت حد باید زدن این رند مرتد را
مکبر گفت می آید چرا دیوانه در مسجد
 
دعاخوان گفت کفر است و جزایش نیست کم از قتل
به جای ختم قرآن خواندن افسانه در مسجد
 
همه در خانه ی تو خانه ی خود را علم کردند
کمک کن ای خدا من هم بسازم خانه در مسجد
 
اگر گندم بکارم نان و حلوا می شود فردا
به وقت اشکباری چون بریزم دانه در مسجد
 
اگر من آمدم یک شب به این مسجد از آن رو بود
که گفتم راه را گم کرده آن جانانه در مسجد
 
دلم می خواست می شد دور از این هوها ، هیاهوها
بسازم زیر بال یاکریمی لانه در مسجد

این کربلای چندم ما بود

 

این کربلای یک است
و کربلای تازه ی ما از فردا شروع می شود

و خاکریز اول ما همان حیاط باغ سفارت است
جنگ جنوب را
همین سفارت به راه انداخت
و چندی پیش
آن همه درخت را دار زدند
شهید همت بالا پرید از دیوار سفارت
شهید تهرانی مقدم
در صف مقدم این جنگ است
یا کافی المهمات
مهمات کم داریم
تنها امن یجیب بخوان و نترس
زیارت عاشورا بخوان و با او باش
و فکر نکن به بدمست ها
که قی می کنند هر شب
در صفحه های فیس بوک
یا کافی المهمات
این کربلای چندم ما بود؟
و کربلای دیگر ما دیروز بود
در اجتماع فتنه گران در اینترنت
بنا نیست کربلا تمام شود
که در حیاط سفارت هر روز تعزیه ست
دوربین ها و جاسوس ها دیروز آمدند
آنها هر روز با هیأتی تازه از راه می رسند.
گاهی از مغازه ای فرش فروشی در روبروی سفارت
انگار تمام نمی شود این بازی
تو فکر می کنی
اگر سفارت نروژ بسته شود
پس ما چگونه به سرزمین اسکیموها برویم؟
و خرس قطبی شکار کنیم
اگر سفارت ایطالیا بسته شود
پس ما در کجا پیتزای پپرونی بخوریم؟
و برج کج نگاه کنیم
اگر سفارت فنارسه بسته شود
پس ما برای تعطیلات آخر هفته
در کدام شانزه لیزه سرسره بازی کنیم و تیاتر ببینیم؟
ببین چه قشقرقی راه انداخته اند
دو قلوهای به هم چسبیده ی انگلیس و اسرائیل
در سایت هایشان
اما هنوز بازی ما با انگلیس باقی ست
بناست دو کشته ما از سال 59
حساب شود
بناست هزار کشته ما از جنگ های جهانی
دویست شهید بعلاوه ی هشتصد شهید
تا کودتای شعبان بی مخ
همه حساب شود
حتی آروغ های چرچیل
در خیابان زمان شاهی اش در تهران
و ته سیگارهای روشنی را
که انداخت در چاه های نفت
حتی اجازه ای که ندادند به ناصرالدین شاه
برای سفر به جنوب
تمام را حساب خواهیم کرد
و صورتحساب را خواهیم فرستاد
برای روباهی
که با دم بریده از ایران رفت
حتی تیری که خورد به پای ستارخان
از سفارت انگلیس شلیک شد
و پارچه ای که با آن مدرس را کشتند
ملحفه شخصی سفیر انگلیس بود
اینجا همیشه دیگ سفارت می جوشید
و رقاصه ها می رقصیدند
فرقی نمی کند زن یا مرد
آخوند یا کراواتی
پلو می دهند همیشه برای کشتن حسین
حتی گاهی پرچم سیاه هم می زنند
و روضه خوان هم می آورند
همین ابن زیادهای معاصر
ابن زیادهای نو
شمرهای فضانورد
حرمله هایی که در کره ماه
دنبال خون علی اصغر می گردند
و همیشه آنلاین اند
نگاه کن الاغی که پنجه اش شبیه انسان است
سر برده در شیره ی عسل
نگاه کن به حیاط سفارت
دیروز مجلس تعزیه درخت کشان داشتند
آمده اند اکسیژن انسانیت را بمکند
معلوم نیست از زیر درخت ها
به کجا تونل زده اند
به رختخواب جناح سبز
به چاه های نفت بصره
به خانه شیخ خزعل جدید
در خواب لحظه ای
برادرم قیصر را دیدم
از دیوار سفارت بالا می رفت
ایستاده بود و فرمان می داد
و شاعران که سفارت را اشغال کردند
و میرزاده عشقی
و شهریار و بچه های لشکر عاشورای شعر
سفارت را شعر اشغال کرد
وگرنه آنها
با قطعنامه ای تمام درخت ها را قطع می کردند
درخت ها همین انسان هایند
که ریشه کرده اند در وال استریت
و یزید همین مجسمه آزادی ست
همین آدم هایند
که نفس شان بند است به قطعنامه ها
به جای شش
قطعنامه دارند در سینه هایشان
با هر نفس قطعنامه ای سمی صادر می کنند
برای زنده و مرده ما قطعنامه دارند
اینها به هیچ کس رحم نمی کنند
اینها یک درصدند
با دویست و بیست بی بی سی
بی بی سی هایی که رله می شود به الجزیره گاهی
و صدایش شنیده می شود از الریاض همیشه
و با ریاضت اقتصادی و نفت شیخ ها زنده ست
بی بی سی تبر درست می کند و بلوا
بی بی سی هر شب چلوکباب وطنی می دهد
در کافه نادری شاهزاده ها
بی بی سی تا هنوز
ارگان نوکران سفارت خانه ست
ارگان شاه باجی ها
می گویی نه
نگاه کن که هنوز
چیزی نمی نویسد از الان
و از کسانی که به نیابت از ما
به خیابان آمده اند
در تظاهرات بزرگ لندن فریاد می زنند
اینها به هیچ کس رحم نمی کنند
حتی به مردم خودشان
حتی به اعتبار این مجسمه بدبخت آزادی
و بچه ها از خواندن نماز شکر می آیند
می گویند:
شکر خدا
فتنه گران یتیم شدند!
و کربلا از فردا
شلوغ تر خواهد شد