سلاح دعا - جواد مهدی پور

 

سلاح دعا

شاعر : جواد مهدی پور

چگونه با تو بگویم که دوستت دارم
تو خود بگو که چرا بی تو سخت بیمارم

به آن کبوتر دور حرم هزاران بار
مگر نگفته ام آرد خبر از آن یارم

از آن زمان که زبانم تو را حقیقت خواند
حقیقتی نشنیدم که بر سر دارم

تو قرص ماهی و من برکه ی تمنایم
در انتظار تو تا صبح تازه بیدارم

کنار پنجره هر شب چقدر بنشینم
برای دیدن رویت ستاره بشمارم

برای آمدنت التماس کافی نیست
صلاح شد که دعا را سلاح بردارم

تو از گلایه ی بی جای خلق خوشنودی
من از شکایت بی جای خلق بیزارم

سوال بی جواب - جواد مهدی پور

 

سوال بی جواب

شاعر : جواد مهدی پور

من سخن چین نیستم اما سخن ها چیده ام
در دلم اسرار لب های تــو را پیچیده ام

قوس ابروهایت از رنگین کمان زیباترست
عشق را در امتداد خـ ـ ـ ط چشمت دیده ام

در میان بهترین آوازهای روح بخش
بهتر از آواز جان افزای تو نشنیده ام

فرق دارد عشق تو با عشق های دیگران
من به این خاطر به عشق پاک تو آلوده ام

در حریم سینه ام یک آه هم آسوده نیست
اینچنین در سایه سار عشق تو آسوده ام

تو سوال بی جوابی نیستی در خاطره
بارهــــــا این راز را از آینه پرسیده ام

در مسیر آبشار طرح گیسوهای تـــو
مثل رودی پا به پا در پای تو افتاده ام

مرمر روان - شهاب گودرزی

 

مرمر روان

شاعر : شهاب گودرزی

دستم به تو نمی رسد ای لیموی بمی!
گاهی برای دیدن و چیدن چرا کمی؟!

گرچه همیشه چشم تو لبخند می زند
خفته در انتهای نگاهت ولی غمی

ای حلقه ی میانی انسان ـ فرشتگی
ّ تو مرمر روان و بلور مجسمی!

بی شک گلی بدون تو خندان نمی شود
مثل نفس برای شکفتن دمادمی

باید تو را دوباره نوشت و دوباره خوانْد
ّ تو قصه ی هبوط دل انگیز آدمی

گاهی ولی شکسته تر از گیسوان خود
َ مثل کلاف زندگی ام گنگ و درهمی...!

چشم آهو - جواد مهدی پور

 

چشم آهو

شاعر : جواد مهدی پور

موج بر می خیزد ازآبــــــــی که طوفان دیده است
می گریزد مومن از چشمی که شیطان دیده است

ساحل دریا نمی ترسد ز سیلـــــی های موج
صورت ساحل از آن سیلی فراوان دیده است

قطره را رودی به دریـــــــــا رهنمایی می کند
ابرمی رقصد از آن بادی که دوران دیده است

با دعا همراه بودن کارهـــــــــرسجاده نیست
سجدگاه عشق از شب نور ایمان دیده است

عقل می ترسد بیاید تا به جولانگاه عشق
روز اول عشق را یکبـــار عریان دیده است

در میان گله گرگــــــی تازه پنهان گشته است
این همان گرگیست شاید تازه باران دیده است

چشم آهو را به چالش می کشد چشمان تــو
چشم صیاد از نگاهت تیـــــر مژگان دیده است

ماه رمضان - محمدعلی ساکی

 

ماه رمضان

شاعر : محمدعلی ساکی

ماه رمضان آمده تا پاک شویم
با روزه ی خود لایق افلاک شویم

با ذکر ومناجات و دعا سر بکنیم
غمخوار گرسنه ها به امساک شویم