بوسه - محمد شیرین زاده
بوسه
شاعر : محمد شیرین زاده
بــاران شـروع بـه بـاریدن کـرده بـود
او چــشم هـایش را بـست
و مــرا آرام
بــه تــولد یـک بـــوسه دعـوت کـرد
اکـنون سـالها مـی گذرد
او را فــراموش کـرده ام
امـا آن بــوسه و بــاران را هــرگز ...
بوسه
شاعر : محمد شیرین زاده
بــاران شـروع بـه بـاریدن کـرده بـود
او چــشم هـایش را بـست
و مــرا آرام
بــه تــولد یـک بـــوسه دعـوت کـرد
اکـنون سـالها مـی گذرد
او را فــراموش کـرده ام
امـا آن بــوسه و بــاران را هــرگز ...
فاصله نگاه
شاعر : محسن متین وفا
بریده باد قدم های تند فاصله ها
دویدن ونرسیدن به گرد قافله ها
وخارهای سخاوت به راه گسترده
نموده پای مرا میهمان آبله ها
زراه سخت گذشتن چگونه باید کرد
تحملی که بریده امان حوصله ها
نسیم میرسد ازنزداو و می شنوم
صدای گرم هم اورا میان ولوله ها
به قلب داغداربیابان نگاه کم سویی
درون آبی چشمی عبورچلچله ها
ویک سوال بدون جواب جامانده
زحاصلی که ندیده به خویش مسئله ها
به کورسوی ستاره امیددیگرنیست
چگونه ره بسپارم به نورمشعله ها
بهشت
شاعر : آرزو نوری
بهشت
زیر پای من نیست
در دستهای کوچک توست
که پرچم تمام کشورها را
سفید می کشی
غزل صلح
شاعر : جواد مهدی پور
غزل صلح نوشتم که دگر جنگ بس است
قاضی از اول این غائله ها دادرس است
کار تاجر شده دزدی ز سهام دگران
روزها دزد زیاد است که بعضی عسس است
چشم وا کن که من از نوع نگاهت مستم
قلب من با همه ی فاصله در تیر رس است
من به گیسوی تو دل بسته ام از اول صبح
عشق زیبای تو بر جان و دل من نفس است
طور سینای من آغوش دلارای تو است
آتش عشق من از شعله ی سرخ قبس است
حرف بسیار مزن مغز تهی می ماند
حرف یک بار بس است داخل هر خانه کس است
مدارا
شاعر : جواد مهدی پور
رو راست شو با خویشتن ، مشکن دل آیینه را
آیینه وقتی بشکند عیب تو گردد برملا
با دوست دارم های من نا مهربانی می کنی
غافل که ما از کودکی هستیم با هم آشنا
رفتی تو بی من بی وفا ، با صد امید و آرزو
در پای عشقت سوختم عمری خطا کردی خطا
لادن نمی خواهد که از لاله جدا باشد دمی
قاتل بود آنکس که آنها را کند از هم جدا
دریا دلی ، وقتی که با مردم مدارا می کنی
رام است امواج خروشان زیر پای نا خدا
عشق است راه سرخ دل ، روزی اگر عاشق شدی
خود را در این راه سفر بسپار دست رهنما
عاشق کسی باشد که از معشوق فرمان می برد
موسی به نیل انداخت فرعون زمان را با عصا