دوبیتی های برون مرزی - خلیل رویینا

دوبیتی های برون مرزی

شاعر : خلیل رویینا

به پا کرده است دنیا بلبشویی
ندارد هیچکس حق وتویی
به فکر بینوایان هیچکس نیست
مگر پیدا شود ویکتورهوگویی

***

به جز چشمان غمگینی نداریم
برای خنده تضمینی نداریم
تمام کفشها لنگه به لنگه است
برایش چارلی چاپلینی نداریم

***

شبیه خنده ی تو در جهان نیست
به یادش می توان عمری جوان زیست
کنار خنده ات شرمنده هر روز
مونالیزای لبخند داوینچیست

دارد انار جان مرا دانه می کند - امیر سیاهپوش

دارد انار جان مرا دانه می کند

شاعر : امیر سیاهپوش

آن آشنا که خدمت بیگانه می کند
در را به روی دوست چرا وا نمی کند

با دشمنان جانی خود کس نکرده است
کاری که شمع با پر پروانه می کند

ای تک درخت خرم دشتی که هر سحر
انگشت باد موی تو را شانه می کند

آیا شکوفه زار نگاه معطرت
فکری به حال مستی فرزانه می کند؟

در بند می کشی و رها می کنی مرا
این کار را هر عاقل دیوانه می کند!
 
حال دلم خوش است: سر انگشت مژه ات
دارد انار جان مرا دانه می کند

شعری از ناصر فیض

ناصر فیض

سبک خراسانی

شاعر : ناصر فیض

هر کجا ایدون و ایدر شد زیاد
سبک ترکستان فرا یادم میاد

هیچ تمساهی شبیه کبک نیست
شیخ سعدی پیرو این سبک نیست

سبک حافظ هم که سبکی دیگر است
دوره حافظ کمی این ور تر است

از حدود یکهزار و چند سال
پیش،افتاد این روش روی روال

در خراسان زاده شد این سبک نو
بعد در اقصای عالم شد ولو

نزد شاهان با تلاش دوستان
از خراسان رفت تا هندوستان

رفت آنجا سیک ها آدم شدند
پیش این سبک از ارادت خم شدند

الغرض این سبک خیلی جالب است
ورنه کی فردوسی آنرا طالب است

در خراسانی ادب یک محور است
دلبر اینجا قالبا یک دختر است

چون جهانش جز فسون و باد نیست
می توان با دلبرانش شاد زیست

شعرها بسیار صاف و ساده اند
در حقیقت لقمه آماده اند

گاه توصیف بهار است و خزان
گاه شرخ بوی جوی مولیان

عارف اینجا کس نمی داند چی است
بیت ها از جام عارف خالی است

زاهدی در کوچه و بازار نیست
داخل هر کوچه یک خمّار نیست

خانه ها میخانه سر خود می شوند
می گسارانش کمی قد می شوند

عاشق اینجا هست دائم در وصال
عشقبازی می کند در طول سال

گونه چیزی مثل برگ یاس نیست
عقل موجود است اگر احساس نیست

هر زمان وصف طبیعت می کنند
با درختان ساده صحبت می کنند

در تخیل معتدل تر می شوند
مثل کودک زود باور می شوند

واژه هایی مثل پور و گیو و دخت
می کند این سبک را گاهی زمخت

شاعرانش بازهم مثل قدیم
رویشان مثل زر است از هجر سیم

لاجرم با اغنیا بر می خورند
باده می ریزند شُرشُر، می خورند

در بیابان در خیابان یا حیاط
شاد و شنگولند و سرشار از نشاط

روز و شب انگور بازی می کنند
دسته جمعی باده سازی می کنند

هر زمان ممدوحشان خر می شود
جیب هاشان کیسه زر می شود

اول پاییز خز می آورند
باده های خوب وز می آورند

شاه را پیش وزیرش می کنند
مدح و بیهوده دلیرش می کنند

در قصائد مثل سابق نیستند
با غزل چندان موافق نیستند

هر زمان در تنگنا کف می کنند
واژه ها را هی مخفف می کنند

واژه گاهی واقعا بد می شود
هی مشدد هی ممدّد می شود

نزد شاعر گاه مثل رودکی
از صد و یک بیت می ماند یکی

شعر می گویند و هی گم می کنند
خویش را مدیون مردم می کنند

از قضا دور است شاعر وز قدر
اختیار از خویش دارد بیشتر

ویژگی هایی گر افتاد از قلم
خُب بیفتد نسیتند آنها مهم

شاخص این سبک مرد طوسی است
او حکیم خوش سخن فردوسی است

شعر تا آهنگ عرفانی گرفت
رونق از سبک خراسانی گرفت

بعد از این معشوق یاغی می شود
نوبت سبک عراقی می شود

بی بی من یک چادر گلدار دارد - سید علیرضا شجاع

بی بی من یک چادر گلدار دارد

شاعر : سید علیرضا شجاع

بی بی من یک چادر گلدار دارد
لبخند که ... بسیار تا بسیار دارد

حوض حیاطش، شمعدانی های سبزش ...
او خانه ای از زندگی سرشار دارد

در بقچه اش کوه متل ها و مثل ها
و ... در شکردان لبش اشعار دارد

هر چیز را که من نمیبینم به دنیا
از مهربانی و صفا .... انگار دارد

مادربزرگم شهرزاد قصه گوهاست
عشقی که بر سر چادری گلدار دارد

پیرمرد نابینا - حامد برزگر

پیرمرد نابینا

شاعر : حامد برزگر

جواهر می فشانند خلق

زیر پای خالق دهر

و لمیده بر کنجی

فاسقی زیباروی

دلق می لغزد

به روی چین دامن این زن

چتر شهوت بر سر

زیر پایش جوی

عسل و خون

جز این نیست که چنان است

چکمه تا سر زانو

و بالهای به پشت خوابیده اش

از آسمان قطره قطره

خون آبه می بارد

درد رعد

ردای خاکستری که به چنگگ می آویزد

وچند روز دیگر زمانه پیامبری خواهد زائید