گفتم که بدانی - مهدی کشاورزی پور
گفتم که بدانی
شاعر : مهدی کشاورزی پور
ای دوست که دائم به کمین من و مایی
چیزی به کف ام نیست که ان را بنمایی
من عاشق ایرانم و دل داده دینم
گو بهر چه اینگونه نشستی به کمینم
حاصل چه بود زین عملت جان برادر
من بهر وطن با دل و جانم بدهم سر
گفتم که بدانی و روی در پی کارت
اینجا نبود خشت که سازی تو عمارت
اینجا همه دل داده دین و وطن هستند
دل در گرو لطف الهی همه بستند
بهتر که چو مهمان عزیزی بدر ایی
این بار فقط مهر و محبت بسرایی
قبل از که بپرسی همه گفتم که بدانی
ابنجا بدلش نیست کسی راز نهانی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۲ ساعت 12:12 توسط محمد مرفه
|
گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود