شاعر ناشاد

شاعر : امیرعلی نوری

پشت هر آهت؛ چرا می آوری ای داد را!
خون نکن بانو دلِ این شاعر ناشاد را

در غزلهایم همیشه ردپایی از توهست
از کجا آورده ای! حکم ورود آزاد را

بی تو بودن را فدای با تو مردن میکنم
شک نکن بسیار دارم غیرت فرهاد را

هرچه پوشیدم نشان صلح و کوشیدم، نشد
زندگی پایان نداد این جنگ مادر زاد را

زندگی بی شعر یعنی زندگی بی زندگی
درک کن حال منٍ خود کرده ی معتاد را

ظاهرا آرامم اما مثل کوهی داغدار
پشت بغض انبار کردم آتشین فریاد را

دوستت دارم، شمارش را نپرسی بهتر است
ذهن کم می آورد گنجایش اعداد را

بی تو میمیرم ندارد با تو خواهم مرد چون
وضع کردم در خود این قانون نو بنیاد را