مست - حامد فدایی
مست
شاعر : حامد فدایی
عشق مست و عقل مست و هوش مست
مست گشته جان از آن آغوش ، مست
دوش يارم باده اي داده مرا
گشتم از آن باده اش از دوش ، مست
گرچه رؤيا بود و خواب و آرزو
عقل من گشته از آن ، مخدوش ، مست
عاشقي را عاقلان نشناختند
عاشقان ديوانه اند ، مدهوش، مست
عقل چون از عشق مي لافد ، بگو
نوشد از باده، شود خاموش ، مست
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۵/۰۶/۲۲ ساعت 10:47 توسط محمد مرفه
|
گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود