باور - حامد فدایی

 

باور

شاعر : حامد فدایی

حال من عاليست بيا باور كنيم
لحظه ها را بعد از اين پرپر كنيم

اين جهان بي من جهاني كامل است
آنچه يك گندم نمي ارزد دل است

هركه آمد زخمي بر دل زد و رفت
دو سه روزي به دلم سر زد و رفت

دل ولي آرامشش را در تو يافت
هر چه رؤيا داشت با عشق تو بافت

گوشه مويت كه دل سنجاق شد
پادشاه مجلس عشّاق شد

دل به چال گونه هايت بسته دل
عاشق چشم تو گشته خسته دل

تو ولي شانه به موهايت زدي
دل من را زير پاهايت زدي

هرچه غم بود آمد و بر دل نشست
دل به زير بار اين غمها شكست

حال من عاليست بيا باور كنيم
لحظه ها را بعد از اين پرپر كنيم

لعنتی - حامد فدایی

 

لعنتی

شاعر : حامد فدایی

قيمت عشق مرا چرا نداني لعنتي
در كنار دل من چرا نماني لعنتي

حال دل بي تو خراب ، دل من در تب و تاب
تو بگو با دل من كه در چه حالي لعنتي

مستم از بوي تو و روي تو و موي تو جان
من خمارم كه تو خود ، جام شرابي لعنتي

جان من به لب رسيده بس كه از غم گفته ام
تو كجايي ، با كه هستي ، با كه شادي لعنتي

دل كه با هرچه غم است در عشق تو شد آشنا
آخر اي ديرآشنا از دل چه خواهي لعنتي

لعنتي ، شادي من حق من است ، من مي روم
هرچه غم خورده دلم بس است و كافي لعنتي

خودت - حامد فدایی

 

خودت

شاعر : حامد فدایی

ميداني...؟
گفته بودم هيچ چيز نيست
كه خنده هايت را از من بگيرد
كه تو را از من جدا كند
كه عشقت را سرد كند
كه آرامشت را از جانم ببرد

اشتباه بود
تو توانستي ، فقط خودت

شکلات نعنایی - حامد فدایی

 

شکلات نعنایی

شاعر : حامد فدایی

هنوز هم
گاهگاهي بيدار مي شوم
در گرگ و ميش خواب و بيداري
احمقانه تر از پيش
خود را مي فريبم
" دوستم مي داشت"...
شيرين ترين رؤياي كاذب خوابم مي شوي

كاش قهوه حقيقت
اين تلخي ناب را نداشت...
كافه گرد كوچه باغ خاطرات خويش
اين را چه نيك يافته ام
كنار هر قهوه اي
همان طعم شكلات نعنایی
مفهوم كافه مي شود

دوباره - حامد فدایی

 

دوباره

شاعر : حامد فدایی

سرگيجه شبانه
رؤياي عاشقانه
امشب دوباره سر زد
در كوچه باغ مهتاب
چون چشمك ستاره
دوباره و دوباره
شعري بسان صهبا نازك و دلبرانه

مستي و مِي پرستي
مذهب عاشقان است
درياب باده درياب
اين رسم دلبران است
عشوه و غمزه و ناز
ترنّم سيمِ ساز ، محفل شاعرانه

قصه گيسوي يار
خمار چشم دلدار
لحن خوش آهنگ دوست
هر چه كه دارم از اوست
دنيا چه داند از من
شعرم شود زماني طنين اين زمانه