بود و نبود - حامد فدایی
بود و نبود
شاعر : حامد فدایی
من چو شعرم را به پايت ريختم
رنگ حسرت را به آن آميختم
من برايت شعر نو آورده ام
صد غزل شبيه تو آورده ام
بيت بيت شعر من از آن توست
چشمه هر بيت من چشمان توست
عطر تو دارد تمام شعر من
شد ز شعر من معطر انجمن
آرزوي من فقط عشق تو بود
دل من وابسته چشم تو بود
تو ولي آتش به قلب من زدي
شعله اي سوزان تو بر خرمن زدي
بعد تو سوخته دشت دل من
غير حسرت چه شده حاصل من؟
خسته ام از هرچه كه بود و نبود
تو بگو حاصل عشق تو چه بود؟
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۵/۰۶/۲۲ ساعت 10:49 توسط محمد مرفه
|
گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود