یک عاشقانه برای تو - لاله تذکری

 

یک عاشقانه برای تو

شاعر : لاله تذکری

حس ظریف شعر سرودن فدای تو
صدها غزل نشسته در آن چشمهای تو

من یک درخت خسته و دلداده ام ، بزن
بر پیکرم تبر ، که بیفتم به پای تو

حالا که مرگ آخر دنیاست قبل از آن
بگذار عاشقانه بمیرم برای تو

بگذار پشت خاطره ، در چشم تو اگر
اشکی نشست گریه کنم من به جای تو

زیبا ! من از تمام هستی فقط تو را...
بي شك همیشه خواسته ام از خدای تو

کیش و مات - لاله تذکری

 

کیش و مات

شاعر : لاله تذکری

در رنج چشمهای تو تسلیم کیش و مات
بازی به سر رسیده کم آورده سومنات

دیوانه کرده دلهرۀ رفتنت مرا
دیوانه تر بیا که لبت را ... و بعد کات

می خواهمت حسودتر از هر زنی که در
عمق دلت نشسته در آنسوی چشمهات

آرامش مرا زده بر هم نگاه تو
این عشق فاعلات و مفاعیل و فاعلات

عاشق تر از همیشه کمین کرده ام بخند
لبخند تو تقدس عشق است در هرات

گل پرپر - لاله تذکری

 

گل پرپر

شاعر : لاله تذکری

مباد باز ، از اينجا كبوترم برود
به چشم هاي خودم باز بنگرم برود

خيال بودن سبزش دوباره پربكشد
به راحتي ، شبي از لاي دفترم برود

براي اينكه بماند سپرده ام به دلم
ببارد و نگذارد كه از برم برود

ولي چه فايده دارد ترانه ، بگذاريد
ميان فاصله حالا كه پرپرم برود

دلم گرفته فقط من به اين خوشم وقتي
در آستانه غمها شناورم برود

رها كنيد مرا در ميان غم ، شايد
زمان كه بگذرد از یاد و باورم برود

شكستني ترم از شيشه سنگ لازم نيست
خدا كمك كند اين عشق از سرم برود

مجال عاشقي از من گذشته بگذاريد
كه بي تفاوت از اين شعر بگذرم برود

لبهایت - لاله تذکری

 

لبهایت

شاعر : لاله تذکری

شکفته شهد هزاران عسل به لبهایت
چه دیدنی است شکوه غزل به لبهایت

تمشک و حشی و انگور مست – روییده –
مَفاعِلن فَعلاتُن فَعَل به لبهایت

به سوی چشم تو حی علی الصلات که باز
شکفت غنچۀ خیر العمل به لبهایت

پر است از ملکوت بهار ، شهدی که
شبانه ریخت عزوجل به لبهایت

تو را که از نفس گندم آفرید افتاد
نگاه وحشی من از ازل به لبهایت

چقدر خوب و تماشایی و دل انگیز است
دوباره سجده لات و هبل به لبهایت

آتش - لاله تذکری

 

آتش

شاعر : لاله تذکری

آدم گنه کرد و من افتادم در این آتش
از شاخه حالا جای گندم هی بچین آتش !

ققنوس های شعر من در کهکشان جاریست
هرسو خدایا آسمان آتش زمین آتش

اینجا به باران اعتباری نیست وقتی که
می بارد از چشمان خیس یاسمین آتش

چیزی در این شعرم کم است آخر بیا بگذار
در جای خالی عشق ، تنها جانشین آتش

تاوان جرم دیگری سهم دل من شد
داد از همین یک درد از این عشق اولین آتش

کارت فقط سوزاندن دل بود و بس ، بی رحم
آخر چه کردی با منِ شاعر ببین ... آتش !