من و تو - لاله تذکری

 

من و تو

شاعر : لاله تذکری

دو تا ستارة‌ عاشق ، دو همصدا : من و تو
دو دل سپرده ، دو همدل ، دو آشنا :‌ من و تو

شبيه هم ، تو مني ، من توام – دونيمة ‌سيب –
چقدر مثل همند اين دو نيمه ها : من و تو

چنان دو پنجره اي رو به سوي همديگر
فقط براي هم ،‌ از هم ولي جدا : من و تو

اسير فاصله ها ، آخر اين جدايي ها
گناه كيست ، خدا ،‌ سرنوشت ،‌ يا من و تو ؟!

نمي رسيم به آرامش پس از طوفان
كنار هم كه نباشيم ما دو تا : من و تو

شبي بيا كه دو تا خط منطبق برهم
دو هم مسير شويم از من و تو تا من و تو

به شرط ايكس مساوي عشق ميل كنيم
به سمت هم كه در آغوش هم رها من و تو

حروف ربط مرا وصل مي كنند به تو
كه در غزل متولد شويم – ما – من و تو

دوستت دارم - لاله تذکری

 

دوستت دارم

شاعر : لاله تذکری

قسم به وسعت دریا که دوستت دارم
به آیه آیه ی قرآن ، من از تو سرشارم

تمام زندگی من فقط تویی یعنی
به انتخاب نگاهت همیشه ناچارم

تمام روز و شب ای ماهرو به فکر توام
فقط به شوق تو روییده اند اشعارم

از اینکه دل به تو دادم ولی پشیمانم
اگر چه تشنه ی آن لحظه های دیدارم

گلایه های تو یعنی که برنمی گردی
برای اینکه بمانی چه سود اصرارم

مخواه مصلحت اندیش باشم و عاقل
هنوز هم که هنوز است دوستت دارم

می خواهم ببینمت - لاله تذکری

 

می خواهم ببینمت

شاعر : لاله تذکری

گفتم برای دفعۀ آخر ببینمت
با شعرهای ناب و معطر ببینمت

من عاشقانه منتظرم لحظه ای بخند
با یک نگاه حادثه پرور ببینمت

یک اتفاق بود که من عاشقت شدم
بگذار عاشقانه و بهتر ببینمت

یعمی و هم یصم شدم از حب تو بیا
حالا که من شدم گل پرپر ببینمت

اما نخواستی که ببینم تو را و این
یعنی نشد بطور مکرر ببینمت

زیباترین اشتباه زندگی ام - لاله تذکری

 

زیباترین اشتباه زندگی ام

شاعر : لاله تذکری

تویی قشنگ ترین اشتباه زندگی ام
که عشق تو شده تنها گناه زندگی ام

و عاشقت شدم آب از سرم گذشت بیا
بتاب بر منِ دلداده ، ماه زندگی ام

دلم برای تو و خاطرات دانشگاه
چقدر تنگ شده تکیه گاه زندگی ام

چقدر جای تو خالی است پیش من امشب
تویی تو خواستۀ دل بخواه زندگی ام

درست مثل زلیخا که آفرید مرا
تو یوسفی که شدی پادشاه زندگی ام

دلم چقدر هوس کرده تا برایت باز
فقط غزل بنویسم پناه زندگی ام

می خواهمت - لاله تذکری

 

می خواهمت

شاعر : لاله تذکری

می خواهمت از دل چه بخواهی چه نخواهی
جز عشق تو پیداست مرا نیست گناهی

بی تاب ، نگاهم کن و بگذار مرا باز
با نیم نگاهی بکشانی به تباهی

انگار بعید است که دیگر بتوانم
من چشم بپوشم زنگاهت به نگاهی

آشفته لبهای تواند این غزلیات
دلبسته ی لبخند توام بر سر راهی

من شعر سرودم چه بخوانی چه نخوانی
می خواهمت از دل چه بخواهی چه نخواهی