تمنا - امیرعلی نوری

 

تمنا

شاعر : امیرعلی نوری

حرفهایت را نمیگویی،چه با ما میکنی
قلب و چشمم را ببین غرق تمنا میکنی

میکشی دستی به روی گیسوان من به ناز
این حقیرت را عزیزم شاه دنیا میکنی

دست من را میفشاری در میان دست خود
دوستت دارم عزیزم را که نجوا میکنی

چند روزی هم عزیزم عزم رفتن کرده ای
عاشقی ،حق داری و امروز و فردا میکنی

چشم در چشمان من کردی نگاهی مستمر
خوب میدانم که میمانی و غوغا میکنی

آینه - امیرعلی نوری

 

آینه

شاعر : امیرعلی نوری

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

غنچه گل - محمدباقر آزادی

 

غنچه گل

شاعر : محمدباقر آزادی

ای لبِ زیبای تو از غنچه یِ گل بازتر

چهره ات از دختران شَهر من هم نازتر

من دلم آغوش میخواهد که آرامم کند

پس در آغوشم بگیر امّا کمی طنّازتر

آغوش تو - محمدباقر آزادی

 

آغوش تو

شاعر : محمدباقر آزادی

مهربانم چهرۀ تو ماه شب های من است

بوسۀ پنهانی ات داروی غم های من است

غرق گشتم در خیالت بازهم از عشق تو

فکر آغوش تو هرشب خواب و رویای من است

خاک - رسول پیروزی

 

خاک

شاعر : رسول پیروزی

نفسی تازه کن اندر دل این سایه پاک
غزلی موعظه کن بر کفن دشت مغاک

کاروان عشق را گردن بزن شیرین سخن
کاروانم کاروانی سائل است و سر فداک

تو تقلایی بکن،توطئه کن،رشک بزن
تا که من پر بزنم زین قفس و مرگ و هلاک

آشتی کن با دل و این احتراق در نجوم
آشتی کن ای عزیزم کین دروغ نبود ملاک

رنگ دل سرخ شود از هوس دیدن تو
رخ تو محو کند خستگی و این عطش در دل خاک

انحراف و اعتراف و اعتلاف و اعتکاف
این سرانجام من است و شعر و خاک