ورود عشق - امیرعلی نوری

 

ورود عشق

شاعر : امیرعلی نوری

من از احساس سرما، گرم برف بوسه‌ات بودم
ولی بر گرمی لب‌های سرمایت نیفروزم

تو در بارانِ آن شب، از دل دریا چه آوردی؟
که بعد از سال‌ها، امروز هم، محو و مه آلودم!

عروس معتدل را عقد دریا و زمین کردم
من آن افراط و تفریطم، مپرس از دیر یا زودم!

فقط در فکر بالا رفتنم از پله‌ی فطرت
به آخر می‌رسم آیا و یا در راه، نابودم؟

خودش هستی- همان شاید که باید می‌شدی- اما 
چقدر از دوری چشمان امید تو فرسودم

هزاران کاروان از دوری‌ات طی شد ولی بنگر
که در نزدیکی کنعان، زلیخا کرده مسدودم!

من اینجا، پشت دیوار تماشای تو مجروحم
نگاهی از تو با خود می‌برد تا مرز بهبودم

ورای جنگ‌های زشت و زیبا، جستجویم کن
در آتش‌بازی رنگین ابراهیم، نمرودم!

ورود عشق، از درهای ناممکن تماشایی است
فقط پلکی ز هم بگشا، که من چون اشک، مطرودم

نیت خیر - امیرعلی نوری

 

نیت خیر

شاعر : امیرعلی نوری

نيتت خير است اما بازهم شر مي شود
مي رسي و حال من از قبل بدتر مي شود

تا رسيدن عاشقيم اما نه از آنجا به بعد
مثل دينداري که وقت مرگ کافر مي شود

چون عبور ابر بي باراني از روي کوير
با وجودت حسرتم چندين برابر مي شود

گرچه لبهاي من از بي صحبتي خشکيده است
تا دلت مي خواهد اما گونه ام تر مي شود

از سکوت آنقدر لبريزم ،تصور مي کنم
گوشهايم عاقبت از شدتش کر مي شود

آدمي سرخورده باشد ،ساده مي ريزد بهم
غنچه ی پژمرده خيلي زود پرپر مي شود

اشک امشب - امیرعلی نوری

 

اشک امشب

شاعر : امیرعلی نوری

اشک امشب گشته تنها صادرات سینه ام
وارداتش خاطراتی تلخ از پیشینه ام

من که در اجلاس غم عضوی دمادم ثابتم
درد شد حق اضافه کاری آدینه ام

حکم تحریم خوشیها ورشکستم کرده است
همچو مرغی درقفس بی آب ودان و چینه ام

کوچه باغ و دخترخان وسپس درد فراق
حاصلش موی سپیدی گشته درآیینه ام

منکه رو اندازی ازجنس غزل دارم کنون
از ورایش بیند او هم سینه بی کینه ام

برترین کاخ همایش حومه چشمان توست
ای ابر قدرت بیا این جان و این گنجینه ام

بلبل و بوته مریم - امیرعلی نوری

 

بلبل و بوته مریم

شاعر : امیرعلی نوری

بلبلی روزی کناربوته ی مریم نشست
شدغزلخوان نعره هازد گردمریم مست مست

گفت مریم ازچه اینسان واله ودیوانه ای
گفت بلبل عطروبویت برده هوشم رازدست

بوده ام همصحبت صدنسترن صدرازقی
درمیان باغی ازگل بردلم مریم نشست

آنچنان ازرنگ وبویش گشته ام دیوانه من
هرکسی داردبتی من هم شدم مریم پرست

درمیان باغ وگلشن آشیانی داشتم
دل چوشد محورخت ازباغ واز گلشن گسست

شاعر ناشاد - امیرعلی نوری

 

شاعر ناشاد

شاعر : امیرعلی نوری

پشت هر آهت؛ چرا می آوری ای داد را!
خون نکن بانو دلِ این شاعر ناشاد را

در غزلهایم همیشه ردپایی از توهست
از کجا آورده ای! حکم ورود آزاد را

بی تو بودن را فدای با تو مردن میکنم
شک نکن بسیار دارم غیرت فرهاد را

هرچه پوشیدم نشان صلح و کوشیدم، نشد
زندگی پایان نداد این جنگ مادر زاد را

زندگی بی شعر یعنی زندگی بی زندگی
درک کن حال منٍ خود کرده ی معتاد را

ظاهرا آرامم اما مثل کوهی داغدار
پشت بغض انبار کردم آتشین فریاد را

دوستت دارم، شمارش را نپرسی بهتر است
ذهن کم می آورد گنجایش اعداد را

بی تو میمیرم ندارد با تو خواهم مرد چون
وضع کردم در خود این قانون نو بنیاد را